معنی تایرنخ تابیده

لغت نامه دهخدا

تابیده

تابیده. [دَ / دِ] (ن مف) پیچیده. (آنندراج). تافته. || درخشیده.تابان شده. نوری تابیده. || کژشده. مورب شده: چشم او کمی تابیده است. || گرم و سوزان شده: تنور تابیده است. گلخن تابیده است. رجوع بتافتن، تافته، تاب و تابیده شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

تابیده

درخشیده، نوری تابیده

فرهنگ عمید

تابیده

در حال گداخته شدن،

پیچیده، تاب‌داده‌شده،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تابیده

مفتول، تافته، تفته، سرخ شده، گداخته، تاب داده، پیچیده، تاب برداشته، کج

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

تایرنخ تابیده

1683

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری